خانه عناوین مطالب تماس با من

نقطه سر خط!

نقطه سر خط!

درباره من

یه وبلاگ نویس قدیمی که به نوشتن معتاده! ................................................. دقت کنید برای فرستادن کامنت خصوصی قسمت تماس با من رو انتخاب کنید. ادامه...

دسته‌ها

  • همسرانه 2
  • روزانه 2
  • پرنیا 3

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • Happy End!
  • کلمه ها و ترکیب های تازه!
  • عی بابا...
  • خارج از برنامه!
  • قرار شبانه!
  • mp3
  • بچه داری!
  • همه چیز از اول!

بایگانی

  • شهریور 1393 3
  • خرداد 1393 5

جستجو


Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • Happy End! یکشنبه 30 شهریور 1393 14:40
    روی یک مسئله ای که خیلی حساسیت دارم و زیاد هم خوب نیست این اهمیت بیش از حد، اینه که وقتی آقای همسر داره از خونه میزنه بیرون، با لبخند و روی خوش بدرقه بشه و أیضا ایشون هم پاسخگو باشند و کلا گل و بلبل و پروانه ای از هم خدافظی کنیم! الان که دارم فکر میکنم میبینم فقط هم ایشون نیستند، که هر وقت با دوستی عزیز هم قراری داشته...
  • کلمه ها و ترکیب های تازه! سه‌شنبه 25 شهریور 1393 11:45
    واقعیت اش اینه که همون وقت هایی که با خودت یک قرار سفت و سخت میزاری، چند دقیقه بعدش برای خاکمال کردنش اقدام میکنی!! +اصولا آدم ها ذاتا، با هر گونه منعی سر جنگ دارند... حالا اگر این منع هم از طرف خودشون باشه، میشه خوددرگیری!
  • عی بابا... دوشنبه 24 شهریور 1393 20:14
    بعد من واقعا نمی دونم چجوری و با چه فرمولی ِ که میشه اینهمه روز ننوشت و نیومد و حرف نزد!؟؟ + نوشتن یا به عبارتی بهتر، تایپ کردن هم از اون نعمت هایی است که توفیق میخواد خواهر من! توفیق! و من الله التوفیق!
  • خارج از برنامه! شنبه 24 خرداد 1393 00:32
    تیر تو روح خالق فوتبال و جام جهانیش بکنن الهی! +چرا من قبل ازدواج به این مسئله دقت نکرده بودم آخه؟؟؟ ++آغاز مصائب پرنیا و یک مااااه جام جهانی... +++خدایا صبر جزیل! ++++تا یک ماه باید با هوو سر کنم :-((( :دی +++++به علت پاره ای اشکالات فردا کامنت ها رو هم تایید میکنم...ببخشید!
  • قرار شبانه! پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 16:08
    قرار بود این چند روز را در جوار مامانی و بابایی باشیم... قرار بود این چند را به شهر مامانی اینا رفته و رفع دلتنگی کنیم... قرار بود این چند روزی که یک غذای درست و درمان در خانه مان پیدا نمی شد را با چلو خورشت های مامانی جبران کنیم... قرار بود به آن دیار برویم و خانواده ببینیم و عمه ای و ... قرار بود برویم و من خستگی...
  • mp3 دوشنبه 19 خرداد 1393 15:44
    *یکی از مهارت هایی که در شغل من باید به آن مسلح بود، کوتاه و مختصر و مفید بودن است! آنقدر تیتر و مطلب، کوتاه و بلند کردم که ناخودآگاه در حین خواندن مطلبی در جایی دیگر هم آن را ویرایش میکنم!!! این کار برایم شیرین و راحت شده است چون عادت کرده ام و میدانم مطلب اینجور خواندنی تر هم می شود! *هر وقت می خواهیم در مورد موضوع...
  • بچه داری! یکشنبه 18 خرداد 1393 12:02
    کلاً وقتی مریض می شوند، می شوند معمای هزار و یک مجهولی! اینکه چه چیز بهشان بدهی بخورند؟ بی أدا و أصول... چه وقت بخورند؟ بی أدا و أصول... چطور بخورند؟ بی أدا و أصول... از آن طرف هم کلی التماس و تمنا و ناله و فغان که پدرت خوب، مادرت خوب تر؛ موجودی به نام "دکتر" هم هست که می تواند خیلی زودتر از این بی حالی ها و...
  • همه چیز از اول! یکشنبه 18 خرداد 1393 08:17
    ...بعد از چهار ساال و اندی وبلاگ نویسی، دلت می خواهد از جایت تکان بخوری! همچین لباس چین و چروک از زیاد نشستن و چمباتمه زدن ات را بتکانی و همه چیز را نو نوار کنی و بروی به خانه ای که بوی نو بودن می دهد... خانه ای که نوساز است و هنوز بوی رنگ می دهد... خانه ای که مدرن تر شده و همچین نقلی و جمع و جور است اما راحت و نور...